رفته بود به هزارتوی هستی ِ خود ، لیک ؛ سربر نیاورده گم نمود راهش را . پس نوشت :
سراب و هستی و من ... روز ِ گند و گند دهانی و من ، تشنه لب ، سر فروبرده در گنداب . چراغ های خاموش بهتر از یاوه بافی های روشن در روز ... و نوروزها در پی ِ هم رفت و آمدی دارند و ما ، دیرسالی ست که کهنه مانده ایم .
10:31 AM
1 Commentaires :
salgasht teror bijan va yaran dar zendan gerami bad
Enregistrer un commentaire
2:55 PM
4 Commentaires :
گویا این بیت حافظ شرح حال توست: من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست / تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی . نوروزت قرین شادکامی
سلام. نوروز مبارک. همین چند خط عجیب مرا به فکر فرو برد...
برایت بهترین ها را آروز می کنم.
موفق و پاینده باشی
و من اما در انتظار روشن شدن دوباره همان چراغهاي خاموش لحظه مي شمارم...
و من اما در انتظار روشن شدن دوباره همان چراغهاي خاموش لحظه مي شمارم...
Enregistrer un commentaire