spacer

يادداشتهاي سپيد

spacer

jeudi, mai 03, 2007

پنج شنبه 13 اردیبهشت 1386

من با خدا نشسته ام به گفت و شنود . گفت و شنود که نه ، تنها شنود . نیمه های شب است و خدا ، دنباله وار می گوید و می گوید ... من می شنوم و در خود ، می اندیشم . می گوید : « نحن اقرب الیک من حبل الورید ...» و من تنها می اندیشم و هیچ نمی گویم . باز می گوید : « اذا اراد شیء کن فیکون و ... » و من به کرام الکاتبین می اندیشم و نکیر و منکر و فرشتگان جان ستان و فرشته ی دمنده در صور و آن یکی که وحی می آورد و به عرش می برد انسان را و آن فرشتگان که ستون های آسمانند تا بر زمین فرو نیفتد ... و هم به لات و عزی و منات و خیلی چیزهای دیگر ... به توتم ها هم .
می پرسم : تو که می گویی از رگ گردن به من نزدیک تری ، چه نیازت به کرام الکاتبین و نکیر و منکر؟! و یا تو که می گویی اگر بخواهی چیزی باشد ، آن چیز خواهد بود ؛ چه کارت با سپاه پرشمار فرشتگان که هر یک را به کاری گمارده ای ؟! و ...
پاسخی نمی شنوم . ساعت نزدیک چهار بامداد است . از آن سوی پنجره آوای اذان در می دهند .
من سیگاری روشن می کنم .

3:24 AM

2 Commentaires :

مطــــربا، امشـب مخـالـف می نـوازی ســـاز را
یاکه من مست شرابم، یا که سازت ساز
نیست
تابش

By Anonymous Anonyme, at 21:02  

قدیر، نه خود، که کارگزاران را به کار می گمارد و همواره آن که قدَر تر بوده است، کارگزارانش نیز افزون تر بوده اند.

By Anonymous Anonyme, at 23:22  

Enregistrer un commentaire


Comments:
مطــــربا، امشـب مخـالـف می نـوازی ســـاز را
یاکه من مست شرابم، یا که سازت ساز
نیست
تابش
 
قدیر، نه خود، که کارگزاران را به کار می گمارد و همواره آن که قدَر تر بوده است، کارگزارانش نیز افزون تر بوده اند.
 
Enregistrer un commentaire
spacer
powered by blogger