" شوره زار "
مرگ واژه ها یش در این شوره زار ِ سبز نما ؛ روایتی بود کهنه تر از کهنگی جان و روانش . با خود اندیشید : " کهنه را چه نیاز و چه سود که بازگوییم ؛ آن هم کهنه ای که هیچ گوشی را یارای شنیدنش نیست ؛ در این شوره زار؟! "
12:22 AM
17 Commentaires :
سخنراني قادري
http://ghalebi.blogfa.com/post-12.aspx
اين را بخوان ... مخصوصآ انتهايش درباره ي ده نمكي
http://www.shabnameha.net/spip.php?article375
http://www.farsnews.com/plarg.php?nn=M243674.jpg
http://www.almozakhraf.blogfa.com/post-1.aspx
durude bikaran bar to ey sage kaviri
سگ کویری ؟! آقای بی نام که این کامنت بالایی رو گذاشتی ! خیلی دوست دارم بودنم چرا به نظرت صاحب این وبلاگ سگه .
البته ( بدونم) درست است .
گوشهایی که نیازمندِ یادآوری ان، کهنه رو به گوش جان میشنون
ورهرام عزيز نميداني از اينكه باز پس از مدتها توانستم كامنتت را بخوانم چقدر خوشحالم برايت آرزوي سلامتي و موفقيت دارم هركجا كه هستي
دو زبانه هستش .... انگلیسی اش را بخوان
http://www.sbu.ir/Default.aspx?tabid=552&ctl=Detail&mid=1612&Id=266
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1523167
http://www.etemaad.com/Released/86-10-25/226.htm#63578
http://www.hardi20.mihanblog.com/
فرهادپور
اول
http://kargozaaran.com/ShowNews.php?14940
دوم
http://kargozaaran.com/ShowNews.php?15140
فلسفه و اصطلاحات فارسی و عربی
http://www.kargozaaran.com/ShowNews.php?18460
کیوسک
http://sohbat.wordpress.com/2008/11/18/kiosk/
نامجو
http://www.iloud.com/music/loudinfo/799647/Mohsen%20Namjoo%20OY%20-%20Akh%20-%20%D8%A2%D8%AE
Enregistrer un commentaire
پنج شنبه 13 اردیبهشت 1386
من با خدا نشسته ام به گفت و شنود . گفت و شنود که نه ، تنها شنود . نیمه های شب است و خدا ، دنباله وار می گوید و می گوید ... من می شنوم و در خود ، می اندیشم . می گوید : « نحن اقرب الیک من حبل الورید ...» و من تنها می اندیشم و هیچ نمی گویم . باز می گوید : « اذا اراد شیء کن فیکون و ... » و من به کرام الکاتبین می اندیشم و نکیر و منکر و فرشتگان جان ستان و فرشته ی دمنده در صور و آن یکی که وحی می آورد و به عرش می برد انسان را و آن فرشتگان که ستون های آسمانند تا بر زمین فرو نیفتد ... و هم به لات و عزی و منات و خیلی چیزهای دیگر ... به توتم ها هم .
می پرسم : تو که می گویی از رگ گردن به من نزدیک تری ، چه نیازت به کرام الکاتبین و نکیر و منکر؟! و یا تو که می گویی اگر بخواهی چیزی باشد ، آن چیز خواهد بود ؛ چه کارت با سپاه پرشمار فرشتگان که هر یک را به کاری گمارده ای ؟! و ...
پاسخی نمی شنوم . ساعت نزدیک چهار بامداد است . از آن سوی پنجره آوای اذان در می دهند .
من سیگاری روشن می کنم .
3:24 AM
2 Commentaires :
مطــــربا، امشـب مخـالـف می نـوازی ســـاز را
یاکه من مست شرابم، یا که سازت ساز
نیست
تابش
قدیر، نه خود، که کارگزاران را به کار می گمارد و همواره آن که قدَر تر بوده است، کارگزارانش نیز افزون تر بوده اند.
Enregistrer un commentaire
رفته بود به هزارتوی هستی ِ خود ، لیک ؛ سربر نیاورده گم نمود راهش را . پس نوشت :
سراب و هستی و من ... روز ِ گند و گند دهانی و من ، تشنه لب ، سر فروبرده در گنداب . چراغ های خاموش بهتر از یاوه بافی های روشن در روز ... و نوروزها در پی ِ هم رفت و آمدی دارند و ما ، دیرسالی ست که کهنه مانده ایم .
10:31 AM
1 Commentaires :
salgasht teror bijan va yaran dar zendan gerami bad
Enregistrer un commentaire
2:55 PM
4 Commentaires :
گویا این بیت حافظ شرح حال توست: من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست / تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی . نوروزت قرین شادکامی
سلام. نوروز مبارک. همین چند خط عجیب مرا به فکر فرو برد...
برایت بهترین ها را آروز می کنم.
موفق و پاینده باشی
و من اما در انتظار روشن شدن دوباره همان چراغهاي خاموش لحظه مي شمارم...
و من اما در انتظار روشن شدن دوباره همان چراغهاي خاموش لحظه مي شمارم...
Enregistrer un commentaire